پیغام مدیر :
با سلام خدمت شما بازديدكننده گرامي ، خوش آمدید به سایت من . لطفا براي هرچه بهتر شدن مطالب اين وب سایت ، ما را از نظرات و پيشنهادات خود آگاه سازيد و به ما را در بهتر شدن كيفيت مطالب ياري کنید.
از امامزاده حسن (ع) ری تا آلمان
نوشته شده در پنج شنبه 12 آبان 1390
بازدید : 887
نویسنده : منو تو


زي‌روبرتوي برزيلي، هميشه يك كتاب انجيل دستش بود و در حال عبادت بود. لوسيو خيلي انسان بزرگي بود. اوليور كان با اين‌كه در زمين كمي پرخاشگر بود، برخلاف شخصيتي كه روزنامه‌هاي آلماني برايش درست كرده بودند، انسان فوق‌العاده خوبي بود و من جز خوبي هيچ‌چيز از او نديدم
 



كوچولوهايي كه ستاره‌ها را عاصي كردند!

خاطرم هست وقتي دبيرستان بودم چون در شيفت ‌بعدازظهر  به مدرسه مي‌رفتم  و تمرين همه باشگاه‌ها بعدازظهر برگزار مي‌شد، هيچ‌وقت نمي‌توانستم براي ادامه فوتبالم به باشگاهي مراجعه كنم، از طرفي هيچ پارتي‌‌اي هم نداشتم! تا اين‌كه روزي يكي از دوستانم نزديك‌هاي عيد به من گفت وحيد، قرار است در زمين خدنگ يك تورنمنت برگزار شود كه تيم‌هاي خيلي قوي در آن شركت مي‌كنند. تيمي هم كه قرار بود مقابل آن بازي كنيم، بازيكنان بزرگي همچون رضا شاهرودي، سعيد عزيزيان، ناصر عباسي، نجم‌الدين بخشي و... در آن توپ مي‌زدند. حرف دوستم را قبول كردم و يكسري بچه كوچك در قالب يك تيم دورهم جمع شديم و قرار شد روبه‌روي تيم ستاره‌هاي آن زمان بازي كنيم! فكر مي‌كنم بازي را 5-4 يا 4-3 باختيم و من ستاره آن بازي بودم.



زماني كه به رختكن آمدم و مي‌خواستم لباسم را عوض كنم، آقايي پيشم آمد و گفت، مطمئنم تا 3-2 سال ديگر تو مهاجم تيم‌ملي خواهي شد! از شنيدن اين حرف خيلي ‌شوكه شده بودم! چون آن زمان در باشگاهي بازي نمي‌كردم كه بخواهم ديده بشوم. ايشان خودش را معرفي كرد و گفت: «من «رحيم حداد زرين» هستم كه 15 سال سرمربي جوانان تيم نفت بوده‌ام و الان هم تيم فتح را تمرين مي‌دهم.» همان‌جا به او گفتم: «من خيلي دوست دارم در يك باشگاه بازي كنم اما چون بعدازظهري هستم، نمي‌توانم اين كار را انجام دهم.» ايشان شماره تلفن منزلش را داد و گفت: «من هم به درس خيلي اهميت مي‌دهم، بعد از اين‌كه آخرين امتحانت را دادي، با من تماس بگير.» بعد از 3 ماه تصميم گرفتم به او زنگ بزنم. هميشه در اين مدت پيش خودم مي‌گفتم، حتما تا الان من را فراموش كرده اما به محض اين‌كه به او زنگ زدم، گفت، مي‌شناسمت، تو وحيدي، امروز بيا سرخه حصار كه بازي داريم! من هم رفتم و با اين‌كه نخستين بازي‌ام براي فتح بود، در يك نيمه 3تا گل زدم. از همان روز اول هم پست من مهاجم بود.



فكر مي‌كنم نخستين پولي كه گرفتم هم 50 يا 70 هزارتومان بود كه پول نسبتا زيادي براي رده جوانان بود و آن هم از تيم جوانان فتح گرفتم. آن زمان مبلغ قرارداد يك بازيكن در تيم بزرگسالان باشگاه‌هاي تهران، حداكثر 200 هزار تومان بود. اواخر فصل فوتبالي 72 بود كه آقاي دادخواه مدير باشگاه من را صدا زد و گفت، فردا بيا دفتر، كارت دارم. صبح رفتم و ديدم گفت: «به خاطر اين‌كه امسال خيلي براي ما مثمرثمر بودي و خوب كار كردي، تصميم گرفتيم اين پول را به تو بدهيم ولي به هيچ كدام از بچه‌هاي ديگر تيم در اين‌باره چيزي نگو!» من هم گفتم همه تيم زحمت كشيدند و اين را قبول نمي‌كنم اما ايشان گفت: «اين حق توست و اين را با رضايت برايت درنظر گرفته‌ايم.» اين پول براي من خيلي ارزش داشت.





زير بار حرف زور نمي‌روم

درباره اين‌كه چرا چندسال دور از تيم ملي بودم، بايد بگويم دلايل زيادي در اين مسئله دخيل بودند؛ يك نمونه بارزش اين‌كه قرار بود تيم ملي اميد ايران براي كسب آمادگي در بازي‌هاي پوسان كره‌جنوبي، يك ديدار تداركاتي مقابل نيوزيلند برگزار كند. من آن زمان به آقاي بلاژويچ اعلام كرده بودم ديگر براي تيم ملي بازي نخواهم كرد. آن زمان تيم ملي اميد 3سهميه بزرگسال داشت و از فدراسيون هم به من اطلاع داده بودند يكي از سهميه‌ها من هستم اما خبر موثق داشتم ايران 3 سهميه‌ بزرگسالش مشخص شده و مي‌دانستم بازيچه‌ام و قرار است به تيم ملي بيايم و خطم بزنند! به همين دليل به فدراسيون زنگ زدم و گفتم چون مطمئنم 3 سهميه‌تان را انتخاب كرده‌ايد، من به ايران نمي‌آيم و ديگر هم قصد ندارم براي تيم ملي بازي كنم، آقاي دانشور هم قبول كرد و تلفن را قطع كردم. سريع موضوع را به مدير باشگاه هم اطلاع دادم و او گفت وحيد، اين كار برايت دردسر نشود، فدراسيون مي‌تواند از تو شكايت كند، من هم گفتم نه، آن‌ها قبول كرده‌اند.



50 روز بعد مدير باشگاه‌ صدايم زد و گفت: «فدراسيون ايران از تو شكايت كرده و مي‌تواند بر مبناي اين شكايت، از 6 ماه تا 2 سال محرومت كند؛ اگر اين اتفاق بيفتد، ما هم مجبوريم قراردادمان با تو را فسخ كنيم!» اين بدترين خبر براي من بود. آن زمان صفايي فراهاني، رئيس فدراسيون فوتبال ايران بود و در مصاحبه‌هايش بارها گفته بود، وحيد مگر دست خودش است بخواهد بيايد يا نه؟ درحالي‌كه قبل از اين اتفاق، من اعلام كرده بودم قصد ندارم ديگر براي تيم ملي بازي كنم. خوشبختانه همان زمان آقاي فراهاني عوض شد و محمد دادكان رئيس فدراسيون ايران شد. هر طور شده با آقاي دادكان در پوسان كره‌جنوبي تماس گرفتم و خواهش كردم اين راي را برگردانند، آقاي دادكان هم گفت، تو بايد به تيم ملي كمك كني و از بقيه ياد بگير كه هميشه مي‌آيند و....



من هم گفتم: «قبول، شما اين راي را برگردانيد، راجع به باقي ماجراها در يك فرصت مناسب حرف خواهيم زد.» آقاي دادكان هم لطف كردند و شكايت فدراسيون را برگرداندند. بعد از اين موضوع، يكي از دوستانم به من گفت، فدراسيون هر دفعه اين برنامه را سر تو درخواهد آورد، براي جلوگيري از اين كار، يك نامه به فيفا بزن و رسما اعلام كن ديگر قصد نداري براي تيم ملي بازي كني. من هم اين كار را كردم و واقعا هم تصميم نداشتم ديگر براي تيم ملي بازي كنم تا اين‌كه در رقابت‌هاي مقدماتي جام‌جهاني، تيم ملي در حال حذف از مسابقات بود و نمي‌توانستم قبول كنم تيم‌ملي كشورم در حال حذف شدن است و در شرايطي كه مي‌توانستم به تيم كمك كنم، اين كار را انجام ندهم! حتي خاطرم هست آن زمان يكي از مسئولان رده بالاي سياسي هم مصاحبه كرده بود و گفته بود نمي‌خواهد ناز وحيد را بكشيد و...، تعجبم از اين بود كه يك فرد سياسي چرا بايد در فوتبال دخالت كند!



درست در همان زمان تمام روزنامه‌ها و رسانه‌هاي ايران را از آلمان پيگيري مي‌كردم و مي‌ديدم روزنامه‌ها مي‌نويسند «وحيد تعصب و غيرتش به ايران را از دست داده» يا «ديگر كشورش را دوست ندارد و به تيم‌ملي فكر نمي‌كند» و...، حتي چند مسئول فدراسيون هم گفته بودند ديگر اجازه نمي‌دهيم وحيد بازي كند و بسياري مسائل ديگر. فشار روحي بسيار زيادي رويم بود. من با اين كارم فقط مي‌خواستم به مسئولان بفهمانم نبايد بين بازيكنان تيم‌هاي محبوب پايتخت و ساير بازيكنان تبعيض قائل شوند اما كم‌كم داشتند وجهه‌ام را بين مردم و جامعه خراب مي‌كردند. تا اين‌كه چند روز بعدش مصاحبه كردم كه اگر الان به آرشيو سايت باشگاه بايرن مونيخ سر بزنيد، خواهيد ديد در مصاحبه‌ام گفتم، فقط به خاطر مردم ايران حاضرم براي تيم ملي بازي كنم. خدا را شكر برگشتنم موثر بود و با گلي كه به قطر زدم و پاس گلي كه مقابل اردن دادم، تيم ملي به جام جهاني صعود كرد.





در فوتبال ايران اينگونه جا افتاده كه بازيكني كه ساكت و بي‌حاشيه باشد، جايي در فوتبال ندارد، بازيكن بايد شلوغ باشد، عليه ديگران مصاحبه‌هاي تند و بد انجام دهد، همه را به‌هم بريزد و جنجال به پا كند و آخر سر هم سروته قضيه را با يك دسته گل و يك جعبه شيريني هم بياورد!




 
شهرت، هيچ‌وقت هدفم نبود

پله‌هاي موفقيت و به شهرت رسيدن را خيلي آرام و سخت طي كردم؛ زيرا زماني كه در سطح اول فوتبال ايران بازي مي‌كردم، اولا خيلي جوان بودم، ثانيا در تيمي مانند پاس بودم و سخت بازي‌ام به چشم مي‌آمد. اما امروز يك بازيكن به محض اين‌كه در هر تيمي يك گل مي‌زند، عكسش را چندين جا چاپ مي‌كنند يا در تلويزيون نشانش مي‌دهند و با او مصاحبه مي‌كنند! زمان ما اصلا چنين چيزهايي وجود نداشت و مشهور شدن خيلي سخت بود. الان تعداد روزنامه‌هاي ورزشي ما خيلي زياد شده و روزنامه‌ها هر كسي كه دل‌شان بخواهد را بزرگ مي‌كنند و مي‌بينيم بازيكني همواره روي نيمكت تيمش بوده اما به تيم ملي دعوت مي‌شود! هدف اول من از فوتباليست شدن، هيچ‌گاه به شهرت رسيدن نبود؛ نخستين هدفم فوتبال بازي كردن بود و بعد از آن منبع درآمدي مطمئن.





رمز موفقيت من در آلمان

همان زماني ‌كه در تيم پاس بازي مي‌كردم حاشيه نداشتم و شانس من اين بود كه از يك تيم بي‌حاشيه، يك‌راست منتقل شدم به باشگاه هامبورگ آلمان. شايد اگر قبل از اين انتقال به يكي از 2 تيم استقلال يا پرسپوليس مي‌رفتم، تمركزم روي فوتبال را از دست مي‌دادم و هيچ‌گاه نمي‌توانستم به موفقيتي برسم. مسلما آدمي كه از يك محيط مي‌خواهد به محيطي ديگر با فرهنگي متفاوت برود، اين ترس در وجودش خواهد بود كه چه خواهد شد؟ به‌شدت از اين موضوع مي‌ترسيدم، آن هم من كه از ‌كودكي در كنار مادرم و خانواده‌ام زندگي كرده بودم و الان قرار بود در يك كشور ديگر، آن هم به‌صورت مستقل زندگي كنم. به محض اين‌كه به آلمان رسيدم، 4 هفته صبح و شب فقط در حال دويدن بودم، محيط آن‌جا را اصلا نمي‌شناختم، اتفاقات زيادي افتاد از جمله شكستن دماغم، هيچ‌كس را نمي‌شناختم، دلتنگ خانواده و مادرم بودم و...، در كل خيلي سخت بود. همان ابتدا كه رفته بودم، جام اينترتوتو و بوندس‌ليگاي آلمان شروع شد، بعد چند سفر براي بازي در تيم ملي آمدم، دنبال خانه مي‌گشتم و چيدن وسايل و... با اين‌كه كارهاي كوچكي به‌نظر مي‌آيند اما همه‌شان سختي‌هاي خاص خودش را داشت. فقط روزها را مي‌شمردم تا قرارداد 6ماهه يا يك ساله ام تمام شود و زودتر به ايران برگردم. اما هرچه زمان گذشت، ديدم نظم و ديسيپلين آلماني‌ها با روحيات من سازگار است، به همين دليل به شرايط عادت كردم و با چند نفر هم دوست شدم كه تنهايي‌هايم را با آن‌ها پر مي‌كردم و 11 سال فوتبالم را در آلمان گذراندم.





ازدواج به زودي

فعلا عقد كرده هستم و هنوز مراسم ازدواجم را برگزار نكرده‌ام. نمي‌دانم مي‌توانم مرد ايده‌آلي براي همسرم باشم يا نه، بايد براي پاسخ به اين سوال اجازه بدهيم كمي زمان بگذرد  اما معيارها و ايده‌آل‌هاي من براي انتخاب همسرم، ابتدا زيبايي و اخلاق و نوع تفكرش بود. مسلما هميشه اختلافاتي بين زن و مرد وجود دارد اما اصول بايد همواره يكسان باشد تا مشكلي به‌وجود نيايد. جالب اين‌كه اصلا خواستگاري نكردم بلكه خودم پيشنهاد دادم، آشنا شديم و مادرم نيز آن زمان كه در قيد حيات بود، همسرم را ديد و با وجود اين‌كه هميشه حرف‌هاي مادرم اهميت زيادي برايم داشت، در اين يك مورد، خودم تصميم گرفتم و انتخاب كردم. با توجه به شغلي كه دارم و اين‌كه در آلمان همواره در حال رفت‌وآمد و تمرين و مسابقه بودم، ازدواج فايده‌اي برايم نداشت و مجبور بودم هميشه دور از همسرم باشم. البته الان هم همسرم در آلمان است و از يكديگر دوريم!





آن‌هايي كه پارتي داشتند، حق من را خوردند!

هميشه اكثر بازي‌هاي باشگاهي و ملي را دنبال مي‌كردم و يكي از بزرگ‌ترين آرزوهايم بازي با پيراهن تيم‌ملي ايران بود. وقتي به اين آرزويم رسيدم، با آدم‌هايي برخورد كردم كه به دليل رفتار و حاشيه‌هاي‌شان خيلي زود از حضور در تيم‌ملي دلسرد شدم. در جام ملت‌هاي سال 98 در 3 بازي، 2 گل زدم، با وجود اين‌كه خيلي جوان بودم. همان زمان علي موسوي روي سكوهاي ورزشگاه بود و علي دايي با وجود اين‌كه در تيم بايرن‌مونيخ بازي مي‌كرد، نتوانسته بود هيچ گلي بزند، البته از حق نگذريم كه با پاس‌هاي او‌ گل مي‌زدم. مي‌خواهم بگويم با اين‌كه خيلي جوان بودم، عملكرد فوق‌العاده‌اي داشتم اما بعد از آن بود كه در ‌بازي مقابل لائوس‌ كه مي‌توانستم تعداد گل‌هايم را افزايش دهم، گفتند، مي‌ترسيم 2 اخطاره شوي و من را به سكوها تبعيد كردند، قبل از بازي‌ بعدي هم يك جراحي كوچك روي لثه‌ام انجام دادم كه اصلا چيز خاصي نبود اما گفتند تو ديگر ضعيف شده‌اي و نمي‌تواني بازي كني! در واقع نمي‌خواستند من بازي كنم! در بازي با چين هم يك دقيقه براي وقت‌كشي كردن به من فرصت ‌دادند. آن موقع خيلي‌ها پارتي‌بازي كردند و جاي من را گرفتند اما وقتي شما به يك كشور غريب مي‌روي، ديگر كسي نيست برايت پارتي‌بازي كند! خيلي خوشحالم در فوتبال اروپا ياد گرفتم هميشه روي پاي خودم بايستم و خيلي از بازيكناني كه در ايران حمايت روزنامه‌ها و مسئولان را با خود داشتند و اين‌جا   به آن‌ها زنگ مي‌زدند و سفارش‌شان را مي‌كردند، در فوتبال خارج از كشور به هيچ‌‌جا نرسيدند.





ماجراهاي من و بايرن‌مونيخ و فليكس ماگات

باشگاه بايرن‌مونيخ، يك باشگاه فوق‌العاده حرفه‌اي بود. آن زمان به تمام بازيكنان تيم ماشين مي‌دادند، هر 2 هفته يك‌بار اسپانسر باشگاه در خانه‌مان آب معدني مي‌آورد و خلاصه همه جور امكاناتي داشتيم. متاسفانه زماني كه من به بايرن رفتم، اين تيم علاوه بر من، 4 مهاجم طراز اول ديگر مانند روي ماكاي، سانتاكروز، پيزارو و گررو داشت كه اكثرا هم يكي از ما در زمين بازي مي‌كرد! زماني كه مي‌خواستم به بايرن بروم، با اوتمار هيتسفلد و اولي هوينس صحبت كرده بودم، آن‌ها تصميم داشتند به خاطر دوندگي و سرزني خوبم، من را پشت سر روي ماكاي قرار دهند و تيمي هجومي داشته باشند. همان زمان شالكه، اشتوتگارت و چند تيم ديگر هم من را مي‌خواستند. به هر صورت من با بايرن به توافق رسيدم و وقتي به اين تيم آمدم، فليكس ماگات سرمربي اين تيم شد! ويژگي بد ماگات اين است كه عادت دارد از 15-14 بازيكن مشخص در تمام بازي‌هايش استفاده كند! اگر از علي دايي هم بپرسيد، مي‌گويد، هيتسفلد مربي است كه همه بازيكنان از آن رضايت دارند، زيرا در طول فصل اجازه بازي به همه بازيكنانش را مي‌دهد. وقتي به بايرن رفتم، مي‌ديدم بازيكن‌هاي بزرگ دنيا چقدر شخصيت‌هاي بزرگي دارند. مثلا زي‌روبرتوي برزيلي، هميشه يك كتاب انجيل دستش بود و در حال عبادت بود. لوسيو خيلي انسان بزرگي بود. اوليور كان با اين‌كه در زمين كمي پرخاشگر بود، برخلاف شخصيتي كه روزنامه‌هاي آلماني برايش درست كرده بودند، انسان فوق‌العاده خوبي بود و من جز خوبي هيچ‌چيز از او نديدم.





شايد بازيكناني كه حاشيه‌شان زياد است، دوستاني  اطراف‌شان است كه مدام تحريك‌شان مي‌كنند يا اطلاعات غلط به آن‌ها مي‌دهند. در كل فوتبال ايران را با وجود همه حاشيه‌ها و جنجال‌هايش دوست دارم




 
11 سال در پادگان بودم!

آدمي نيستم كه زياد عصباني شوم اما اگر اين اتفاق بيفتد، بد عصباني مي‌شوم، چه در فوتبال و چه در زندگي شخصي؛ بيشترين چيزي هم كه مي‌تواند مرا ناراحت كند، دروغ و بدقولي است. همين چند وقت پيش بازي پرسپوليس مقابل استيل آذين بود كه بازيكن برزيلي استيل‌آذين از اول بازي كنار گوش من داد و فرياد مي‌كرد! در يك صحنه كنترلم را از دست دادم، او را هل دادم و به او اعتراض كردم. اما در كل زياد اهل حاشيه و جنجال نيستم چون دوستان و مشاوران خوبي كنارم هستند كه با راهنمايي‌هاي‌شان اجازه نمي‌دهند وارد اين‌جور مسائل شوم. شايد بازيكناني كه حاشيه‌شان زياد است، دوستاني  اطراف‌شان است كه مدام تحريك‌شان مي‌كنند يا اطلاعات غلط به آن‌ها مي‌دهند. در كل فوتبال ايران را با وجود همه حاشيه‌ها و جنجال‌هايش دوست دارم. هميشه با خودم فكر مي‌كنم اين 11 سالي كه خارج از ايران فوتبال بازي مي‌كردم، درست مانند شرايط يك پادگان بوده! يك محيط خشك و كاملا نظامي اما در همين 6 ماهي كه به تيم پرسپوليس آمدم، آنقدر با بچه‌هاي تيم صميمي و دوست شدم و شوخي كرديم كه در اين مدت، به اندازه تمام عمرم خنديدم، شوخي كردم و لذت بردم!



:: موضوعات مرتبط: تفریح و سرگرمی , مطالب جالب , ,
:: برچسب‌ها: وحید هاشمیان , فوتبالیست , فوتبال , آلمان ,



مطالب مرتبط با این پست
.



می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: